پروژه استعماری، پروژهای است که حول محور بدن زن مسلمان میچرخد و از او و روایتش برای به دست گرفتن کنترل بیدلیل بر مردم استفاده میکند. همانطور که عطیه لطیف میگوید:«برای برپایی یک دستگاه استعمارگرانه مؤثر، استعمارگران باید این امر را موجه جلوه میدادند که رابطهشان با مردمی که میخواستند بر آنها مسلط شوند، رابطهای از قدرتِ موجه در برابر فرودستیِ موجه است. برای تثبیت این نابرابریِ ساختهشده، استعمارگران به اختراع شرق روی آوردند؛ یعنی مفهوم یک «دیگریِ شرقی» که کاملاً متفاوت، بربرگونه و پستتر از تمدن غرب است.»
لیلا احمد استفاده از زنان رنگینپوست در پروژه استعماری را اینگونه توضیح میدهد:«این ایده که مردان دیگر، مردان در جوامع استعمارشده یا جوامع فراتر از مرزهای غرب متمدن، زنان را سرکوب میکنند، قرار بود در گفتمان استعمار، برای توجیه اخلاقی پروژه آن در تضعیف یا ریشهکن کردن فرهنگهای مردمان استعمار شده مورد استفاده قرار گیرد.»
با خلق روایت زن مسلمان درمانده و نیازمند، استعمارگران میتوانستند پروژه امپریالیستی خشونتآمیز خود را از طریق دلیلی بهظاهر اخلاقی توجیه کنند. احمد در ادامه توضیح میدهد که فمینیسم استعماری، فمینیسمی است که در خدمت استعمار علیه فرهنگهای دیگر استفاده میشود که هر کدام متناسب با خرده فرهنگ خاصی که هدف فوری سلطه بود، طراحی شدهاست. کشف حجاب زن مسلمان برای توجیه سلطه استفاده میشد و بعدها به عنوان معیاری برای موفقیت پروژه استعماری نیز مورد استفاده قرار گرفت.
فرانتس فانون در کتاب «استعمار در حال مرگ»، بر روانشناسی استعمار تأکید میکند. او در بحث درباره پروژه استعماری فرانسه در الجزایر، استدلال میکند که استعمار فقط یک نبرد فیزیکی بر سر زمین نیست، بلکه یک نبرد روانی است و در مرکز این نبرد، زنان مسلمان قرار دارند. از بین بردن پوشش زن مسلمان بخش مهمی از نبرد امپریالیستی و استعماری در الجزایر بود و امروزه نیز بهعنوان یک روش سلطه باقی ماندهاست. این یک دکترین سیاسی حسابشده مبتنی بر تحقیقات جامعهشناسان و قومشناسان برجسته بود. اگر استعمارگران فرانسوی میخواستند پروژه امپریالیستی خود را پیش ببرند، ساختار جامعه الجزایر و ظرفیت مقاومت آن را از بین ببرند، باید زنان مسلمان و بهطور خاص، حجاب آنها را هدف قرار میدادند. این براساس تحلیلی از استعمارگران بود که اهمیت، قدرت و جایگاه زنان مسلمان را یافته بود.
بهدلیل عزت بالای زنان، استعمارگران فرانسوی و امپریالیستهای غربی امروزی، زنان مسلمان را هدف قرار دادند. هدف قرار دادن زنان مسلمان و الزام آنها به رعایت مفاهیم غربی در مورد پوشش و نقشهای جنسیتی «متمدنانه»، راهی مؤثر برای استعمارگران جهت بیثبات کردن ساختارهای اساسی جوامع اسلامی بود.
کارزار استعمارگران فرانسوی بهطور جداییناپذیری با فمینیسم سفید امپریالیستی که امروزه شاهد آن هستیم، گره خوردهاست. مرد الجزایری اهریمنسازی، غیرانسانیسازی و بهعنوان وحشی تصویر شد. گروههای امدادی پر از زنان غربی به نظر میرسیدند که برای ایجاد همبستگی و کمک به این زن فقیر و تحقیرشده تلاش میکنند. استعمارگران فرانسوی سوگند یاد کردند که قهرمانانه از زن الجزایری در برابر این مردان «وحشی» دفاع کنند و از آن بهعنوان توجیهی برای استعمار و اشغال وحشیانه الجزایر استفاده کردند .
در دنیای مدرن، این شبیه به توجیهات فمینیستهای سفید برای حمله و اشغال افغانستان در بهاصطلاح «جنگ علیه تروریسم» برای سالها است. این روایت که زنان افغانی نیاز به نجات دارند، راه را برای دستور کار امپریالیستی ایالات متحده هموار کرد. رانا عبدالحمید، یک زن مسلمان که برای کنگره نامزد شده است، در توییتر در مورد نماینده کارولین مالونی نوشت: « من ۹ ساله بودم که دیدم نماینده کنگرهام در کنگره برقع میپوشد تا حمله به افغانستان را توجیه کند. تا آخر عمرم میدانستم که بهعنوان یک زن مسلمان، هویت من برای توجیه جنگهای آمریکا به سلاح تبدیل خواهد شد.»
نمایند مالونی این شیرینکاری را در تلاشی برای مشروعیت بخشیدن به اشغال امپریالیستی افغانستان انجام داد و استدلال کرد که حجاب و تصمیم یک زن مسلمان برای پوشش، ذاتاً سرکوبگرانه است. آنقدر ذاتاً سرکوبگرانه که او فکر میکرد این یک تکنیک اقناعی برای توجیه یک جنگ چند تریلیون دلاری خواهد بود. باز هم، انتخاب پوشش زن مسلمان بهعنوان روایتی از ظلم و ستم مطرح شد و برای توجیه خشونت امپریالیستی مورد استفاده قرار گرفت.
ایالات متحده و دیگر قدرتهای استعمارگر در کشورهای مسلمان، برای توجیه استعمار خشونتآمیز، ادعای برتری اخلاقی داشتند. بااینحال، آنها تقریباً همیشه با وعده دروغین کمک، تبلیغات انتخاباتی خود را پیش میبردند. این ریاکاری، این واقعیت تغییرناپذیر را نشان داد که اهداف آنها هرگز واقعاً کمک به زنان مسلمان نبوده است. لیلا احمد توضیح میدهد که:« حتی زمانی که نهاد مردانه ویکتوریایی نظریههایی را برای مقابله با ادعاهای فمینیسم ابداع کرد و ایدههای فمینیسم و مفهوم ستم مردان بر زنان نسبت به خود را به سخره گرفت و رد کرد، زبان فمینیسم را به تصرف خود درآورد و آن را در خدمت استعمار، به سمت مردان دیگر و فرهنگهای مردان دیگر هدایت کرد.» همانطورکه لطیف مینویسد هدف این مردان نه نجات زنان ستمدیده، بلکه جایگزینی اشکال ستم شرقی بیگانه با یک مردسالاری اروپایی آشنا بود که استفاده از آن برای دستکاری این جوامع آسانتر بود.
استعمارگران از ابزار فمینیسم استفاده میکنند، بدون اینکه هیچ قصدی برای تحقق چشمانداز برابری جنسیتی داشته باشند. همین ریاکاری بود که در اشغال افغانستان توسط ایالات متحده وجود داشت. ریاکاری امپریالیسم همچنین دلیل آن بود که بوش توانست جنگی علیه طالبان آغاز کند و از طولانیترین اشغالهای تاریخ مدرن را آغاز کند، فانون در مورد الجزایرِ مستعمره استدلال میکند که :« به الجزایریها اطمینان داده میشد که تا زمانی که زنشان جریان را معکوس نکرده باشد، از جای خود تکان نخواهند خورد، در برابر وظیفه تخریب فرهنگی که اشغالگر بر عهده گرفته بود مقاومت خواهند کرد و با جذب شدن در جامعه مخالفت خواهند کرد. تغییر مذهب زن، جذب او به ارزشهای خارجی، رهایی او از جایگاه اجتماعیاش، درعینحال بهمعنای دستیابی به قدرتی واقعی بر مرد و دستیابی به وسیلهای عملی و مؤثر برای تخریب فرهنگ الجزایر بود.»
فانون مینویسد:«برداشتن حجاب این زن یعنی آشکار کردن زیباییاش؛ یعنی شکستن راز او، شکستن مقاومت او، و در دسترس قرار دادنش برای ماجراجویی… در رابطه اروپایی با زن الجزایری، میلی هست برای کشاندن زن به دسترس خود، تبدیل کردن او به ابژهای برای تملک. این زن مسلمانی که میبیند اما دیده نمیشود، استعمارگر را به ستوه میآورد. هیچ تقارنی در کار نیست. او خود را عرضه نمیکند، تسلیم نمیشود، تقدیم نمیشود.»
تا امروز، پابرجا ماندن حجاب میان زنان مسلمان نماد مقاومت است؛ نماد نپذیرفتن اینکه به ابژه تملک تبدیل شویم، نماد نپذیرفتن سلطه. نبرد برای برداشتن حجاب زن مسلمان فقط نبردی فیزیکی نیست، نبردی روانی نیز هست. فانون مینویسد در دوران استعمار فرانسه، استعمارگران هرجا میتوانستند روایت «سرکوبگر بودن» حجاب زنان مسلمان را منتشر میکردند. پول هنگفتی صرف این کمپین شد و در کنار هر نوع کمکی که – بهویژه به زنان مسلمان فقیر – ارائه میدادند، دوزی از این تبلیغ نیز القا میشد که حجاب بیارزش، تحقیرکننده، عقبمانده و… است. این کمپین علیه زنان مسلمان امروز نیز کاملاً زنده است.
پژوهش «اسلامهراسی و بازنمایی زنان مسلمان در رسانه»، بر اساس سیوپنج سال گزارشهای نیویورکتایمز و واشنگتنپست، نشان داد خبرنگاران احتمالاً زمانی درباره زنان کشورهای مسلمان و خاورمیانه گزارش مینویسند که حقوقشان نقض شده باشد؛ اما درباره زنان دیگر کشورها زمانی گزارش مینویسند که حقوقشان رعایت شده باشد. همچنین این مطالعه نشان داد گزارشها درباره زنان مسلمان تقریباً همیشه بر نقض حقوق زنان و نابرابری جنسیتی تأکید دارند، حتی در کشورهایی که کارنامه نسبتاً خوبی دارند. گزارشهای مشابه درباره زنان غیرمسلمان در کشورهایی با شرایط مشابه، بر موضوعات دیگری تمرکز میکنند. این پژوهش در نهایت نشان داد رسانههای آمریکایی این پیام را بازتولید میکنند که مسلمانان ذاتاً زنستیزند.
کمپین روانی علیه حجاب زنان مسلمان مدعی است که حجاب «سرکوبگرانه» است. این کمپین در تقریباً همه شکلهای مصرف رسانهای حضور دارد و برای زن مسلمان نبردی هویتی ساخته است. برای حفظ حجاب باید آگاهانه و مشخص روایتهایی را که در مدرسه، محیط اجتماعی، تیمهای ورزشی، شبکههای اجتماعی و اخبار میشنویم، بیاعتبار کنیم. این بیاعتبارسازی مبارزه ما با جنگ روانی استعمار و امپریالیسم است. این جنگ در تمام جوانب زندگی حضور دارد و برای یک گروه اقلیت، بیاعتبار کردن این روایتها نیازمند مقاومت، شجاعت، تفکر و تلاش فراوان است. حجاب بخشی از هویت ما میشود و بخشی از میدان نبرد امپریالیستی و برای سالها، حجابم را نه بهایندلیل نگه داشتم که دوست داشتم، نه بهای دلیل که مجبور بودم، نه برای رضای خدا؛ بلکه فقط چون نمیخواستم اجازه دهم این نبرد را ببازم.
فمینیستهای غربی، وادار کردن ما بهکنار گذاشتن پوششمان را «رهایی» مینامند، درحالیکه در ماهیت خود شکلی از سرکوب است. با وجود ظاهر «فمینیستیاش»، این روایت همچنان از زنان انتظار دارد برای نگاه مردانه لباس بپوشند و توانمندیشان را وابسته به قابلمصرف بودنِ جنسیّت خود برای مردان بدانند. این نگاه در اصل مردسالار است. همانگونه که فرانتس فانون گفته است: «این زنی که میبیند اما دیده نمیشود، استعمارگر را آشفته میکند.» کوشش برای گرفتن پوشش از زن مسلمان، تلاشیست برای تبدیل او به «شیء قابل مالکیت».
در کتاب «آیا زنان مسلمان نیاز به نجات دارند؟»، ابولقود نشان میدهد که چگونه فعالیتهای RAWA، سازمان انقلابی زنان افغانستان، در غرب تنها از زاویه مبارزه با طالبان دیده شد و برای مشروعیتبخشی به امپریالیسم فرهنگی و نظامی آمریکا استفاده گردید. این درحالی است که RAWA از ابتدای حضور آمریکا در افغانستان با اشغال نظامی، بمبارانها و سیاستهای مبتنی بر منافع نفتی و ژئوپلیتیکی مخالفت میکرد و بارها هشدار داد که این مداخلات رنج زنان افغان را تشدید میکند.
با وجود این مواضع ضدامپریالیستی، تنها بخشی از روایت RAWA که با دستور کار آمریکا سازگار بود برجسته شد: این ایده که «زنان مسلمان تحت ستماند و باید نجات یابند.» ابولقود نشان میدهد که این گفتمانِ «نجات» با پیشفرض برتری غرب و سلب عاملیت از زنان مسلمان همراه است.
ترمن در «اسلامهراسی، فمینیسم و سیاست نقد» این وضعیت را «پیوند دوگانه» مینامد: وضعیتی که در آن هر نقد بر خشونت جنسیتی در جوامع مسلمان به سرعت با امپریالیسم، اسلامهراسی یا نظامیگری همارز میشود، و در نتیجه، صدای فعالان زن مسلمان در میدان عمل کوچک و بیاعتبار میشود. او توضیح میدهد که این گفتمان پس از ۱۱ سپتامبر شکل گرفت و با تحمیل تجربه غربیِ اسلامهراسی بر جوامع مسلمان، فضای گفتوگوی سیاسی و امکان طرح راهحلهای محلی را از بین میبرد.
ازسویدیگر، فمینیستهای غربی اغلب سکولاریزهشده و رویکردهای مبتنی بر ایمان و سنت را نامشروع میدانند و زنان فمینیست مسلمان را یا «ساکت» و «مظلوم» میخواهند یا تنها زمانی میپذیرند که در چارچوب سکولار غربی سخن بگویند. پژوهشگران مسلمان زنی مانند اسما بارلاس یا صبا محمود نشان دادهاند که زنان مسلمان هم در دانشگاههای غربی و هم در جوامع مسلمان تحت فشار قرار میگیرند: در غرب متهم به توجیهگری، و در جوامع خود متهم به خروج از ایمان.
ابولقود تأکید میکند که درک وضعیت زنان مسلمان بدون توجه به تاریخ استعمار، سیاستهای نئولیبرال و نقش ایالات متحده در خشونتهای ساختاری ممکن نیست. نادیده گرفتن این زمینهها سبب میشود فمینیسم غربی خود را بیطرف و اخلاقی تصور کند، درحالیکه از تبعات امپریالیستی بر زندگی زنان مسلمان غافل است.
در برابر این گفتمان، زنان مسلمان نه به «تایید» غرب نیاز دارند و نه به الگوهای فمینیستیای که از بیرون تحمیل میشود. هرگونه تمایل به تأیید، نشاندهندهی حقارت درونیشدهای است که باید برچیده شود. زنان مسلمان برای به دست گرفتن قدرت خود به تأیید یا اجازه کسی نیاز ندارند. این در ذات ما است و در رگهای ما جریان دارد. روحیه انقلابی ما چیزی است که به نسلها قبل از ظهور اسلام برمیگردد. تاریخ اسلام سرشار از نمونههای زنان قدرتمند، عالم، بنیانگذارِ نهادهای آموزشی و سیاسی است؛ تاریخچهای بسیار قدیمیتر از شکلگیری فمینیسم مدرن غربی. همانگونه که بسیاری از زنان در افغانستان و دیگر نقاط جهان اسلام گفتهاند، الگوهای بومی برای برابری جنسیتی باید از دل سنت، تاریخ و تجربه خودشان استخراج شود، نه از روایتهایی که با خشونت امپریالیستی پیوند خورده است.
ما زنان مسلمان، خود را از بسیاری از مکانها محدود میبینیم. ما تحت ستم اسلامهراسی عمومی هستیم که تمام جنبههای وجودمان را تحت تأثیر قرار میدهد. ما تحت ستم فمینیسم سفید امپریالیستی هستیم. ما تحت ستم مردسالاری عمومی در غرب و همچنین آرمانهای مردسالارانه از فرهنگهای خودمان هستیم. و وقتی در مورد ستمی که در فرهنگهایمان بر ما وارد میشود صحبت میکنیم، از این ترس رنج میبریم که روایت ما قطعاً غصب شده و برای تداوم تعصبات و ایدئولوژیهای امپریالیستی مورد استفاده قرار گیرد. من راه حلی ندارم. تنها چیزی که میدانم این است که زنان مسلمان، ما مبارز هستیم. و شاید این راه حل باشد. مقاومت به هر روشی که بلدیم هر اشکی که میریزیم، هر کلمهای که از داستانهای خودمان مینویسیم، و هر بار که صادقانه و بدون عذرخواهی ظاهر میشویم، مقاومت است.
