مادری در تاریخ و در بسیاری از نظامهای فکری، همواره بهعنوان نقطۀ تقابل با کنشگری اجتماعی مطرح بوده است. این تصور غالب، زن را به محض ورود در نقش مادری، در تنگنای انفعال یا خدمتگزاری صرف قرار میدهد و او را از آفرینشِ فعالِ تاریخ دور میسازد. اما روایتِ انقلاب اسلامی و مکتبِ عاشورا، حکایتی کاملاً متفاوت را پیش چشم میآورد. حکایتی که در آن، مادرانگی نه یک محدودیت، بلکه سرچشمهٔ عظیمترین کنشها و تولیدِ یک هویتِ بیبدیل و سازنده است. این، همان تعریفی است که «زن الگوی سوم» از مادری ارائه میدهد؛ زنی که مادرانگی را به سطح یک انتخابِ آگاهانه و مسئولیتِ تمدنی ارتقا میدهد.
تجلیِ این الگوی متعالی، در ساحتِ انتخابهای حضرت امالبنین (س) میدرخشد. مادری که مادرانگیاش از یک «عاطفۀ غریزی»، فراتر میرود و محورِ آن را بر عشق به حقیقت و ولایتپذیری میگذارد. رفتار تاریخی ایشان—آنجا که پس از شنیدن خبر شهادت فرزندانش، نخست حال امام حسین (ع) را جویا میشود، یک حقیقت کلیدی را به ما میآموزد: در این مکتب، مادر، فرزند را نه برای بقای شخصی، بلکه برای ایستادن در قامتِ حقیقت و عدالت پرورش میدهد.
در الگوی امالبنین (س)، مادرانگی یعنی بالا بردن قامت فرزند برای مواجهه شجاعانه با جهان؛ نه پناه دادن او در حصاری از ترس و آسایش بیهوده.
این سبک از مادری، در تاریخ معاصر، یک سؤال جدی را طرح میکند: اگر مادری کاری تماموقت است، پس چگونه مادرانِ فعالِ جامعه و مجاهد، موفق به تربیت چنین فرزندانی شدند؟ پاسخ، در کمیت زمان نیست، بلکه در کیفیتِ حضورِ وجودی مادر است. مادرِ الگوی سوم، با زیستِ واقعی، ایمان، آرامش و انتخابهای هدفمند خود، یک ایماژ ذهنی باشکوه در خانه خلق میکند و ازاینطریق، جاذبه معنوی به وجود میآورد.
فرزند، این مادر را نه صرفاً یک مراقب، بلکه یک قهرمانِ واقعی میبیند. این جاذبه، کودک را وا میدارد تا برای عقب نماندن از مادر و برای نزدیک شدن به آن مرتبۀ رفیعِ وجودی، پیوسته درحال تلاش و رشد باشد. نفوذ این مادر به قلب فرزند، نفوذی از جنس برکت و مجاهدت است، نه از جنس دستور و تکرار. این نفوذ، هدیهای الهی است که به دلیل صدقِ مجاهدتهای مادر در مسیر حق، به او عطا شده است.
در واقع، کیفیتِ زیستِ مادر، یعنی انتخابهای بزرگِ او برای فرزند، حکمِ یک جاذبهٔ بیواسطه را پیدا میکند که فراتر از هرگونه تحمیلِ کلامی است. نفوذ کلامی بر پایۀ دستور، در برابر بحرانها سست است؛ اما نفوذی که ریشه در برکت و مقامِ وجودی مادر دارد، حتی در غیاب او نیز فرزند را در مسیر حفظ میکند.
این زنان همچنین در مواجهه با رنج، یک موضعِ فلسفیِ قاطع دارند. برای آنها، رنج و سختی، حادثهای نیست که باید از آن فرار کرد؛ بلکه میدانِ آزمون و مسیرِ رشد است. مادر شهیدان باقری، با جملۀ معروفش: «آدمیزاد آمده برای رنج کشیدن؛ این دنیا جای راحتی نیست» نهتنها ترس را از دل فرزندانش دور میکند، بلکه آنها را با حقیقتِ حیات و تکامل آشنا میسازد. مادری در این سطح، یعنی تبدیلِ رنج به معنا، و تربیتِ نسلی که در برابر دشواریها، نمیشکند بلکه قد میکشد.
این جهانبینیِ عمیق که ترس از سختی را از دلها میگیرد، بلافاصله زمینۀ کنش و اقدام آگاهانه را فراهم میسازد. در این مرحله، مادرانگی به یک تصمیم حیاتی تبدیل میشود: انتخاب عزتمندانه برای قرار گرفتن در قلب مسئولیتها و میدان جهاد. اینجاست که نقش مادر، عین کنشگریِ اجتماعی میشود. مادرانی چون مادر شهید همت، با وجود تمامِ دغدغههای مادری، خود نهننها مانع فرزند نشدند، بلکه در بزنگاههای حساس، او را با عشق و آگاهی کامل به سوی میدان حقیقت عرضه کردند. این جهاد، محدود به خطوط مقدم نبرد نیست؛ حفظِ حقیقت، نیازمندِ سنگربانانِ جبهههای فکری و فرهنگی نیز هست. تربیت شهید آوینی نشان میدهد که مادرانگی میتواند به خلق «روایتگرِ میدان» منجر شود؛ کسی که مسئولیتِ حفظِ حافظۀ جمعی و امتدادِ هنریِ این مبارزه را بر عهده میگیرد. این مادران، با انتخاب زیست در «جبهۀ حق» و نه «منطقۀ امن»، به فرزندان خود میآموختند که عزت و شرف، در کنارهگیری از خطر به دست نمیآید. همین «صبر فعال» و «کنشگریِ مادرانه»، پس از شهادت نیز ادامه مییابد؛ سوگِ این مادران خصوصی نمیماند، بلکه به یک روایت عمومیِ امید و پایداری تبدیل میشود.
الگوی مادرانگی زنِ الگوی سوم، نه یک تخیلِ ایدئولوژیک، بلکه یک پیوستار تاریخی و تجربه زیسته ماست؛ از قیام امالبنین (س) تا مادرانِ قهرمانِ انقلاب. این مادران با معنابخشی به رنج، با کیفیتِ حضور و با صلابتِ وجودی، نسلی را پروراندند که شهادتشان نیز بازتابِ تربیت و عظمت مادر است.
