عنوان کلی بحث «کرامت زن آزاد مسلمان» است که بنده معتقدم این بحث دو جنبه دارد. یک جنبه بخاطر خود شخصیت زن مسلمان است که معتقدیم دین اسلام یک کرامتی را برای این زن قائل شده است و جنبۀ دیگر این است که این کرامت در نسبت با انواع مختلف زنان معنا پیدا میکند: زن اهل کتاب، زن کنیز، زن عشایر، زن کافر و تفاوتهایی که دین از لحاظ درجۀ کرامت بین این زنان قائل شده است. من معتقدم که این جنبۀ تکریمی که خداوند متعال برای زن آزاد مسلمان در برابر سایر اقسام زنان قائل شده، به سراسر احکام فقهی و حتی مسائل اخلاقی هم تسری پیدا کرده است. طبیعتاً این بحثی که میخواهم بگویم یک الهیاتی دارد. یعنی باید از مباحث شناختی و جهانبینی کلی که اسلام درمورد زن مسلمان به ما میدهد، به جریان یافتن بحث کرامت زن در احکام فقهی برسیم.
مقدمه ای در مورد مفهوم «کرامت»:
ابتدا لازم است که در مورد مقولۀ کرامت یک مقدمه مهم را عرض کنم. در مورد کرامت انسان، دو مبنای مهم وجود دارد: یک نظر این است که خداوند در قرآن برای مطلق انسان (چه مسلمان و کافر، ظالم، فاسق، عادل یا فاضل) فارغ از ویژگیهایی که بعداً پیدا میکند، یک کرامتی قائل شده است. اصطلاحاً گفته میشود انسان کرامت ذاتی دارد. استناد آنها هم به آیۀ «و لقد کرمنا بنی آدم» هست. نظر دوم این است که خداوند به انسان فارغ از نژاد و فکر و عقیده و حیاتش کرامت نداده است، بلکه این کرامت اکتسابی است. این گروه دوم به آیۀ «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» استناد میکنند. ما نظرمان کمی متفاوت و نظر سومی است و آن این است که خداوند کرامتی را برای بنی آدم و مطلق انسانها قائل شده است و البته بهتر است بگوییم این کرامت «فطری» است تا ذاتی (چون اگر بگوییم ذاتی است، صفت ذاتی این است که هیچگاه از انسان جدا نشود؛ درحالیکه کرامت قرآنی به این شکل نیست و در قرآن کریم، خداوند برای همۀ انسانها مخصوصاً کافر کرامت قائل نیست). کرامت فطری، کرامتی است که در فطرت انسان نهادینه شده، منتها انسان خودش انتخاب میکند که این کرامت را بالفعل کند یا نکند. لذا نظر ما این است که انسان هم کرامت فطری دارد و هم کرامت اکتسابی دارد. کرامت فطری باید به وسطۀ کرامت اکتسابی فعلیت و امتداد پیدا کند. به همین دلیل میبینیم که قرآن کرامت را با تقوا گره میزند و لازم و ملزوم هم عنوان میکند؛ وقتی تقوا یک ویژگی اکتسابی است، پس آن کرامتی هم که لازمۀ تقواست، اکتسابی میشود. وقتی از کرامت زن حرۀ مسلمان صحبت میکنیم، مشخصاً منظورمان کرامت اکتسابی است وگرنه خداوند کرامت فطری را به همۀ زنان داده است و مهم هم همان کرامت اکتسابی است. اگر انسان راه رشد را پیدا کند و ذیل برنامۀ خدا که عنوان کلی آن همان تقواست قرار بگیرد، فطرت نهادینه شدهاش بالفعل شده و تبدیل به کرامت اکتسابی میشود.
- منظور از «کرامت زن آزاد مسلمان»:
باتوجه به توضیحات پیشین، منظور از کرامت زن آزاد مسلمان این نیست که خداوند بیهوده پارتیبازی کرده باشد بلکه خود زن در اینجا یک «عاملیتی» داشته است و لیاقتی به واسطۀ کاری پیدا کرده است. آن شایستگی که خداوند بخاطر آن به این زن کرامت داده عبارت است از انتخاب اسلام. ان الدین عندالله الاسلام. یعنی خداوند میخواهد بگوید برای من اینکه یک زن از روی اراده و آگاهی دین اسلام را انتخاب کند و بعد ذیل تعهد الهی قرار گیرد خیلی متفاوت است با زن کنیزی که در جریان جنگها به غنیمت گرفته شده و به زور مسلمان شده است و با زن کافر یا اهل کتابی که این انتخاب را انجام نداده و هنوز خود را به آن رشد عقلی و ارادی نرسانده است و حاضر به پذیرش هزینه های چنین انتخابی نشده است. همچنین با زن عشایر، چون معمولاً زنان و مردان اعرابی (عشایر) در صدر اسلام از کسانی بودند که در سالهای پایانی حکومت پیامبر(ص) تازه مسلمان شده بودند و معمولاً نه از روی انتخاب و اراده بلکه از باب اینکه از منافع حکومت برخوردار باشند، مسلمان میشدند، در آن زمان تازه متمدن شده محسوب میشدند و هنوز خیلی از ویژگیهای تمدنی را نتوانسته بودند کسب کنند. درحالیکه حجاب یک صفت تمدنی است و هنوز زن عشایر وسط جامعه نیست و اساساً فلسفۀ حجاب این است که زن چگونه در جامعه بیاید که کرامتش حفظ شود؟ زن عشایر هنوز آن مدنیتی که بتواند حجاب را بپذیرد ندارد. میخواهم اهمیت «انتخاب و ارادۀ زن مسلمان» را پررنگ کنم. زن حرۀ مسلمان، با یک انتخاب آگاهانه، یک ارادۀ قوی و با مدنیت و یک ذهن پیشرفته، اسلام را انتخاب کرده در برابر تمام هزینهها و سختیهایی که در مقابل این انتخاب، به او تحمیل می شود مقاومت کرده و متقابلاً اسلام هم حقوق و کرامت مضاعفی نسبت به سایر زنان برای او قائل شده است. در اندیشۀ فلسفی غرب، چنین چیزی پذیرفته نیست؛ چون میگوید انسانها همه کرامت ذاتی دارند که البته ما آن را نفی کردیم و از کرامت فطری گفتیم که لزوماً همیشه همراه انسان نخواهد بود و ممکن است از بین برود. وقتی انسان این کرامت فطری را با تقوا همراه نکند، کرامت از بین میرود. یکی از ویژگیهای فلسفۀ غرب «نافضیلتگرایی» و «نسبیگرایی» است؛ به همین علت میگوید انسان کافر و مومن با هم برابرند. زن فاحشه با زن پاکدامن برابر است و هردو انسانند و حقوقی دارند. بله اسلام نیز مصادیقی از حقوق ذاتی برای همۀ انسانها قائل است؛ برای مثال در صورت کشته شدن زن بدکاره و زن نیکوکار، حق قصاص برای ولی دم هست اما این لزوماً به معنی کرامت داشتن یا برابر بودن اینها در کرامت نیست. خیلی از روشنفکران امروزی ما حتی برخی روحانیون هم این بحث نافضیلتگرایی را تحت عنوان کرامت ذاتی انسان دنبال میکنند؛ مثلا آیتالله منتظری نظرشان همین بود ولی این مخالف قرآن است.
۲. کرامت زنان مؤمنه در قرآن:
این ارزش و کرامت مضاعف زن آزاد مسلمان در نسبت با سایر گروه های زنان، در قرآن نیز منعکس شده است که خداوند برای زن مسلمان کرامت بیشتری قائل میشود و نه تنها برای زنان گنهکار و بدکار کرامتی قائل نیست بلکه آنها را تحقیر نیز میکند و نوعی وهن و نقص بر آنها وارد میکند. من چند نمونه را عرض میکنم:
خداوند در سورۀ مسد میگوید: «وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» یعنی با کوچکشماری از زن ابولهب که زنعمو و عموزادۀ پیامبر است، صحبت میکند. نمونههای دیگر، زن حضرت لوط و زن حضرت نوح هستند که خداوند جدای از اینکه در قرآن کریم گروه آنها را لعن و نفرین میکند، بلکه با صفت تحقیرآمیزی از آنها یاد میکند:«کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ» که در ادبیات عرب، این سیاق و قالب بیانی یک قالب و اصطلاح تحقیرآمیز است که در مورد زنان محترم بکار برده نمی شود.
از آن طرف درمورد حضرت مریم می گوید:«ان الله اصطفک وطهرک واصطفک علی نساء العلمین» دوبار میگوید خداوند تو را برگزیده است. وقتی قرآن چنین فرقی را بین زن مؤمن و فاسق بیان میکند، یعنی برای مخاطب هم باید فرقی بین اینها وجود داشته باشد. خداوند دارد برای انتخاب و فکر این زن و سبک زندگی که انتخاب کرده کرامت قائل میشود (برای مثال خداوند به حضرت زهرا(س) در قرآن میگوید «کوثر» یعنی خیر کثیر؛ در واقع کرامت فاطمه زهرا(س) و شخصیت او خیر کثیر است). انتخاب مریم و فاطمه، انتخاب خدا را دربر داشته است؛ زن مسلمان هم همین است که اول از سوی خدا انتخاب میشود و خودش این انتخاب خدا را ارج مینهد، با اراده و عقل خودش یک سبک زندگی و پوششی به نام حجاب را انتخاب میکند و خدا میگوید من دوباره تو را از میان تمام زنان انتخاب میکنم و کرامتی مضاعف برای تو قائل میشوم و این کرامت مضاعف هم در توصیه های اخلاقی و هم در احکام فقهی اعمال میکنم.
- لازمۀ تکریم مومنان، اعمال برخی محدودیتها است
نکتۀ دیگر اینکه لازمۀ وجود چنین کرامتی برای زنان (و مردان) مؤمن، وجود محدودیتهایی است که این نیز نکته دارد؛ مثلا زن مسلمان اگر از دین اسلام دست بکشد، تمام آن کرامتها از او گرفته میشود. مثال دیگر اینکه کنیزی که گناه موجبات حد انجام بدهد، نصف زن آزاد حد میخورد. زن مسلمان آزادی که دوبرابر کنیز حد میخورد دو جنبه دارد؛ یک جنبۀ تنبیهی که خدا میگوید من وقتی کرامت مضاعفی به تو دادهام، حدی که میخوری هم مضاعف است چون قدر ندانستی و کفران نعمت کردی. جنبۀ دوم پیشگیری است. وقتی جنبۀ پیشگیری دارد اتفاقاً کمک میکند به حفظ کرامت. مثلاً اگر زن آزاد مسلمان با خودش بگوید من اگر زنا کنم دوبرابر حد میخورم، چنین کاری انجام نمیدهد و در نتیجه، کرامتش هم حفظ میشود یا برای مثال حجاب محدودیت است اما این محدودیت دو نکته دارد؛ هم موجب کرامت مضاعف زن میشود و او را بیشتر از زنان دیگر از چشم بد دور نگه میدارد و هم این محدودیت برای حفظ همان کرامت است. پس بسیاری از محدودیتهای مضاعفی که شرع برای آزادیهای زن مسلمان نسبت به زن کنیز و اهل کتاب قائل شده است، بخاطر کرامت مضاعف اوست.
- وجه کرامت مضاعف زن آزاد مسلمان:
البته این تبعیض در درجه کرامت بین گروه های مختلف زنان، کاملاً عمدی است. چرا که در صدر اسلام، چه بسیار زنانی بودند که پدر و برادر مشرک داشتند و مسلمان شدن برای آنها بهشدت هزینهزا بوده است. اینکه یک زن باوجود آن حد از وابستگی که زنان در جامعۀ جاهلی عرب داشتند و نمیتوانستند خارج از خانواده هر انتخابی داشته باشند، یک ارادۀ مستقل داشته باشد و یک تصمیم بسیار هزینهزا برای خودش بگیرد، خداوند میگوید من از کنار این راحت نمیگذرم و او را با زنان دیگر یکی نمیدانم.
سؤال این است که زنی که امروزه مسلمان است و مانند زنان صدر اسلام قبلاً کافر نبوده و چنین تصمیم پرهزینهای نگرفته، خداوند چرا به او کرامت داده است؟ میخواهم بگویم آن تصمیم هزینهساز و آن ارادۀ مستقل هنوز هم وجود دارد؛ یعنی هنوز هم زن آزاد مسلمان در معرض انتخابها و وسوسههایی است که ممکن است هر لحظه او را از انتخابی که کرده است، پشیمان کند. اتفاقاً زنان امروزی، هر لحظه دارند انتخاب میکنند. قدرت رسانه و فشار اجتماعی الان قابل مقایسه با صدر اسلام نیست، خصوصاً اگر زنی در کشور مسلمان متولد نشده باشد و بخواهد حجاب و دینش را حفظ کند. این زن هرلحظه دارد تقوا به خرج میدهد و پایداری میکند. من معتقدم برای زن مسلمان امروز باید صد برابر بیشتر نسبت به صدر اسلام کرامت قائل شد. بر همین اساس من در بحثهای فقهی یک نظری دارم و معتقدم که موضوع «زن»، جزو از موضوعاتی است که استحاله و منقلب شده است؛ یعنی ما الان نمیتوانیم لزوماً همه احکامی که برای زن مسلمان هزار و چهارصد سال پیش وجود داشته را عیناً برای زن امروزی نیز داشته باشیم (نه به آن معنا که فمنیستهای مسلمان و روشنفکرها میگویند). از بیش از صد سال پیش که به هردلیل زن مسلمان از مهجوریت تاریخی خود خارج شده است، این خروج یک تبعات مثبت و منفی داشته است که در موضوع «زن» در فقه اثر گذاشته است و ما اتفاقاً در احکام مرتبط با زن باید کرامت زن را بیشتر لحاظ کنیم و حقوق و آزادیهای بیشتری به او بدهیم چون علاوه بر رشد اجتماعی، انتخاب های زن مسلمان هم بزرگتر و پرهزینهتر شده است. یک کسی به من میگفت این همه میگویید احکام متناسب با زمان و مکان تغییر میکند پس چرا حجاب را ثابت نگه داشتید؟ دلیلش همین است؛ کرامت زن الان بیشتر باید حفظ شود و حجاب هم چون یک حکمی است که به زن کرامت میدهد باید بیشتر روی آن پافشاری شود. این گونه است که اصل «کرامت زن آزاد مسلمان» میتواند به عنوان یک اصل و قاعده فقهی تدوین شود که بر کل موضوع «زن» در فقه و احکام متعلقات آن، اثر بگذارد.
- مرزبندی دین بین زن آزاد مسلمان و سایر گروه های زنان
صریح باید بگوییم که دین اسلام میخواهد بین اقسام هویتهای دینی و ایمانی زنان «دیگریسازی» کند و یک ایجاد غیریت و مرزبندی ایجاد کند. یکی از نمودهایی که غیریت در آن نشان داده شده، حجاب است. چرا خداوند برای زنان دیگر حجاب را واجب نکرده است؟ بخاطر همین دیگریسازی. اساساً به نظر بنده حجاب ماهیتاً حکم سیاسی است. موضوع علم سیاست «قدرت» است. پس وقتی میگوییم حجاب سیاسی است باید حجاب را در نسبت با قدرت و حکومت توضیح دهیم.
- وجوب حجاب بدواً و استمراراً یک حکم سیاسی است
حالا بر همین اساس من سؤال میکنم که چرا حجاب در زمان حکومت پیامبر(ص) واجب شد؟ چرا شهر یثرب وقتی پیامبر(ص) وارد آن شد، نامش را مدینه گذاشتند؟ چون پیامبر(ص) آنجا دولت تشکیل داد. مدینه در عربی یعنی دولت-شهر که با بلد فرق میکند. چرا حجاب در جایی واجب شد که پیامبر در آن قدرت سیاسی گرفته است؟ اگر فقط فلسفۀ حجاب، شهوت و نگاه مرد و اینها بود که حکم حجاب میتوانست در مکه واجب شود. اینکه چرا این اتفاق در زمان دولت پیامبر(ص) افتاد یک جنبۀ سیاسی دارد و آن این است که این حکم کاملاً در برابر وضع زنان یهود و نصاری قرار میگیرد؛ یعنی پیامبر(ص) خواسته که زن مسلمان را که هم تحت قدرت دولت اسلام قرار دارد و هم با رفتار و حجاب خود قدرت دولت پیامبر(ص) را تثبیت میکند، از زنان دیگر متمایز کند. چرا که زنی که در ذیل قدرت اسلام است، باید کرامت، متانت و پوشش بیشتری داشته باشد تا زنی که ذمی است (مسلمان نیست اما در تعهد و ذمۀ اسلام است) و خارج از قدرت پیامبر(ص) است. لذا بنده معتقدم حجاب یک حکم ذاتاً سیاسی است؛ بخاطر مرزبندیای که بین زنان مسلمان و زنان غیرمسلمان ایجاد میکند. حجاب به لحاظ لفظی به معنای «مرز» است. فقط مرز بین محرم و نامحرم ایجاد نمیکند بلکه بین محرمها هم مرزبندی ایجاد میکند. زن کافر و اهل کتاب هم محرمند ولی حجاب قرار است بین زن مسلمان و اینها هم غیریت و مرزبندی ایجاد کند.
حالا به دوران خودمان برگردیم. آیا در جمهوری اسلامی حجاب باید باشد یا خیر؟ نه تنها باید باشد بلکه باید آن را سفت و سخت گرفت و از دست نداد. چون این زن دارد قدرت رسمی سیاسی اسلام را تقویت میکند و با زن غربی فاصلهگذاری میکند. یعنی جمهوری اسلامی میتواند برود به دنیا پز بدهد که این از زنی که من تربیت کردم؛ پوشش، متانت، وقار و امنیت او را ببینید. درحالیکه زن در غرب موضوع جنسی قرار گرفته است. امام خمینی(ره) هم به این موضوع فکر کرد؛ نگاه کرد که کدام یک از اقسام زنان جامعه بیشتر در این قدرتیابی و انقلاب اسلامی دخالت داشتند و همین الان زنان عامل ما که دارند به قدرت سیاسی اسلام کمک میکنند بیشتر از کدام زنان هستند؟ زنان محجبهای که هم هویت سیاسی حجاب را دریافتند و هم در میدان حاضراند. بنابراین قطعاً حکومت باید پشت حجاب بایستد و نگذارد این امتیاز به راحتی از دستش برود. قضاوت ما در مورد ورزش قهرمانی زنان هم که بیشتر در دوران زعامت رهبری پررنگ شده است همچنین است و اتفاقاً میبینیم که همین زنان ورزشکاری که با حجاب روی سکوی قهرمانی میروند به این مرزبندی کمک میکنند. مثلا وقتی سه زن ورزشکار روی سکو میروند و یکی از آنها محجبه است، این برای مخاطب سوال ایجاد میکند و پیامی برای او دارد. این حرکت برای او خنثی نیست. ما به این پیام و ایجاد سوال در ذهن مخاطب جهانی نیاز داریم. لذا حجاب قانونی را خود امام راه انداخت و رهبری هم آن را سیاسی و شرعی نامید.
- حجاب سیاسی لاجرم باید پشتوانه قانونی هم داشته باشد
من سوال می کنم: مگر میشود یک چیزی سیاسی باشد اما پشتوانۀ قانونی قدرت نداشته باشد؟ وقتی امام حجاب را الزامی اعلام میکنند در ۱۷ اسفند زنان بیحجاب اعتراض میکنند. ممکن بود آن زمان کسی بگوید این انقلاب نوپاست و دشمنان در کمینند که انقلاب را زیر سوال ببرند، اما چرا امام روی حجاب پافشاری میکند؟ اگر این یک حکم شرعی فرعی بود آن هم تنها بخاطر اینکه مرد به فساد نیفتد (که این از کارکردهای نازل حجاب است) تا این حد حائز اهمیت بود؟
جالب است بدانید درمورد جزئیترین مسائل زنان در صدر اسللام گزارش تاریخی وجود دارد اما هیچ گزارشی از بیحجابی در حکومت اسلامی نداریم که زن آزاد مسلمان بیحجاب باشد و پیامبر(ص) نصیحتی به او کرده باشد. میگویند زمان پیامبر(ص) الزام به حجاب نبوده، پاسخ این است که اصلا در زمان ایشان بیحجابی وجود نداشته که پیامبر بخواهد به حجاب الزام کند. البته پیامبر(ص) کارهایی کرده است و خود حجاب هم معنایی داشته که خیلی مهم بوده و در این حد، سفت و سخت از طرف خود زنان رعایت میشده است. امام هم با همین نگاه والایی که به زن داشت، حجاب را بخاطر خود زن نگاه داشت. چون هم انتخاب زن مسلمان بود هم به استمرار انتخاب او کمک میکرد. جای تأسف دارد که ما اینها را نگفتیم و الان یک تقسیر ضد زن از حجاب ارائه میشود.
- امتداد جریان اصل کرامت زن مسلمان در برخی احکام فقهی
در مورد حقوقی که اسلام برای زن آزاد مسلمان قائل شده است دو طرز روایت وجود دارد:
اول اینکه بگوییم: زن قبل از اسلام موجودی ضعیف و مطرود بوده ات و حالا اسلام به زن یک حقوقی داده است که خود این نگاه ضد زن است! چرا که زن را بهعنوان یک موجود مهجور، منزوی، پردهپوش و منفعل تصویر میکند و حالا میگوید چقدر خوب که اسلام به او حقوقی داده است. من بهنظرم خیلی از اوقات طیف حوزوی اینطور درمورد حقوق زن صحبت میکنند؛ حتی بعضی از اوقات شهید مطهری هم که میخواهد از حقوق زن بحث کند از این در وارد میشود که زن در دوران جاهلی یک زن بدبخت و بیچاره بوده که حالا اسلام آمده و حقوقی را به او داده است. این حرف تا یک حدی درست است و نمیخواهم به کل آن را رد کنم اما اصلا شاید مطلوب ما این نباشد. یعنی میخواهم بگویم فرق میکند که بگوییم اسلام از روی ترحم، به زن یک سری حقوق داده است دارد، یا بگوییم بخاطر کرامتی که به زن آزاد مسلمان قائل شده است این حقوق مضاعف را نسبت به سایر گروه های زنان به او داده است.
در اجتهاد و استنباطهای فقهی، ما باید این نظر را پررنگ کنیم که اسلام بخاطر کرامت مضاعفی که برای زن آزاد مسلمان قائل شد، یکسری حقوق مضاعف به او داده است. چون واقعاً وقتی وارد بحث حقوق زن در اسلام میشویم، این جنبۀ مضاعف بودن حقوق زن آزاد نسبت به زنی کنیز و اهل کتاب بسیار روشن است. یعنی این کرامت مضاعف همانطور که منجر به یک تعهدات مضاعف شده، منجر به یک حقوق مضاعفی هم شده است. دقیقاً برعکس آن نگاه تحجرآمیز منفعلانه.. برای مثال، زن کنیز مهریه ندارد ولی زن آزاد مسلمان مهریه دارد. یا زن آزاد مسلمان، نفقهاش میبایست بر اساس شأن او داده شود ولی نفقۀ کنیز در حد بخور و نمیر است. کنیز از شوهر ارث نمیبرد ولی زن آزاد مسلمان از شوهر ارث میبرد. زن مسلمان نمیتواند با مرد مسیحی ازدواج کند چون خلاف کرامت اوست که با یک کافر ازدواج کند ولی مرد مسلمان میتواند از طریق عقد موقت با زن غیرمسلمان ازدواج کند؛ چون این تصغیر و کوچکشمردن زن کافر است، درحالی که اگر زن مسلمان با مرد مسیحی ازدواج کند، این کوچکشدن زن مسلمان است و خدا این را نمیخواهد. این بخاطر همان بحث کرامت است چراکه مرد غیرمسلمان همسطح و کفو زن مسلمان نیست ولی زن کافرشأنش کمتر از مرد مسلمان است. از طرفی مرد مسلمان نمیتواند زن غیرمسلمان را عقد دائم کند و هووی زن آزاد مسلمان قرار بدهد و او را در ارث و مهریه با زن آزاد مسلمان شریک کند. این ها همه به خاطر همان کرامتی است که خداوند برای زن آزاد مسلمان در نسبت با زن کافر و کنیز قائل شده است.
مثال دیگر اینکه زن آزاد مسلمان حق بیعت و مشارکت سیاسی دارد؛ پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با زن مسلمان بیعت کردند. زن کنیز و مسیحی چنین حقی نداشتند. آن زنی که در دوران جاهلیت آنقدر مستضعف بود، حالا که مسلمان شده است، در حکومت پیامبر(ص) حق مشارکت سیاسی دارد و اینجا نمیتوان گفت از باب ترحم است چون (بر فرض) در اعطای حقوق مالی و جنسی میتوان گفت از روی ترحم بوده ولی حق سیاسی نمی توان چرا که اینجا یک کرامتی بهعنوان شهروند برای زن ایجاد کرده است. امیرالمؤمنین(ع) در عید غدیر از زنان بیعت گرفت اما حتی یک زن در میان حل و عقد در سقیفه حضور نداشت! چه در انتخاب ابوبکر و چه در انتخاب عثمان. همۀ اینها در امتداد کرامت زن است نه در امتداد نگاه تصغیرآمیز به زن.
میخواهم بگویم که نگاه ما به حقوق زن در اسلام هم باید همین باشد. ما برای زن مسلمان یک نفقۀ غیرمادی داریم مانند حق تحصیل؛ میگویند اگر با زنی ازدواج کردی که در خانۀ پدرش حق تحصیل داشت، تو حق نداری از تحصیل او ممانعت کنی.
حالا ما ممکن است به مرور زمان در احکام خودمان در بحث حقوق زن، احکام را بهگونهای تفسیر و تبدیل کنیم که اتفاقاً نهتنها موجب کرامت زن مسلمان شوند که کرامت زن مسلمان را هم از بین ببرند. مثلا زن بالغی که هر موقع میخواهد از خانه بیرون برود باید از شوهرش اجازه بگیرد (البته در بحث اذن شوهر، «عدم رضایت» ملاک است نه احراز رضایت. یعنی لازم نیست شما هر زمان که خواستید بیرون بروید از همسرتان اجازه بگیرید بلکه اگر میدانید راضی نیست باید اجازه بگیرید) با وجود این، من میگویم این احکام هم میتواند تغییر پیدا کند، چون ما ملاک را دیگر کشف کردهایم: «کرامت زن آزاد مسلمان».
بحث کرامت را که در حجاب آوردیم، متوجه شدیم باید آن را سفت بچسبیم اما ممکن است مثلاً در همین اذن خروج، برداشت عرفی این باشد که با کرامت زن مسلمان همخوانی ندارد. بعضی احکام ممکن است که هیچ تفسیر مکرمتآمیزی نداشته باشند و بعضی را از دو جهت بتوان در راستای کرامت یا ضد کرامت زن تفسیر کرد. ممکن است شرایط عمومی طوری تغییر کند که عرف بگوید نسبت به زن آزاد مسلمان در یک حکمی تفسیر کرامتآمیزی وجود ندارد بلکه اتفاقاً دارد زن را مهجورتر میکند.
زن آزاد مسلمان با وجود تمام حقوقی که در صدر اسلام به او داده میشود، تا همین صد و چند سال پیش یک زن مهجور بوده است. یعنی متناسب با همین ویژگی پردهپوش بودن و مهجوریت او در جامعه این حقوق به او داده شده اما این مهجوریت در عصر حاضر حذف شده است. ممکن است برای چنان زنی که رشد اجتماعی زیادی نداشته و جامعه امنیت او را به درستی تامین نمیکرده، چنین احکامی در راستای حفظ کرامت او بوده باشد. اما زن آزاد مسلمان امروزی که رشد اجتماعی دارد و ارادۀ قوی و تحصیلات دارد و از طرفی یک دولت مستقر قوی وجود دارد که میتواند نظم و امنیت او را تاحدودی تامین کند، آیا ما باید در نسبت با او بگوییم اذن شوهر همیشه نیاز است؟ یکی از آقایان تعبیری داشت که من عذرخواهی میکنم از بیان آن، میگفت اسلام میخواهد افسار زن از دست مرد خارج نشود! این دروغ است. این نگاه مهجورانه به زن است.
نمونۀ دیگر در احکام بحث دیه است؛ حتی در جوامع غربی، ارزش کار مرد بیشتر از زن است؛ چون معمولاً آوردۀ مالی مرد برای خانواده بیشتر از زن است و از نبود مرد ضرر بیشتری متوجه خانواده میشود. برای همین دیۀ بیشتری میدهند تا ضرر اقتصادی جبران شود ولی ممکن است بگوییم ما درحال حاضر با پدیدهای مواجهیم که در صدر اسلام نبود مثل زن سرپرست خانوار. این چالش در صدر اسلام با بحث صیغه و ازدواج مجدد جبران میشد اما الان این در فرهنگ ما رواج ندارد و بهتر هم هست که رواج ندارد؛ لذا طبیعتاً زن سرپرست خانوار که در فقدان مرد آوردۀ مالی برای خانواده دارد بعید نیست که در بحث دیۀ او تجدید نظر بشود. باتوجه به اینکه اصلا بحث دیه و احکام اجتماعی، ملاکهایشان تنظیمگری اجتماعی است و آنقدر جنبۀ الهی و معنوی ندارند. ببینید بیشتر احکام ازدواج جنبۀ تنظیمگرانه دارد تا جنبۀ الهی؛ یعنی میخواهد یک توازنی میان زن و شوهر ایجاد کند که الان میتواند قابل تجدیدنظر باشد. اگر جایی واقعاً بنا به ارتکازات عرف مومنان مسلّم شد که یک حکم فقهی با اصل «کرامت زن آزاد مسلمان» موافق نیست می توان آن را مورد بازنگری قرار داد . این نکته را دقت بفرمایید که در همین هم باید نگاهمان دینی و شرعی باشد؛ یعنی چون با زن آزاد مسلمان که کرامت مضاعفی دارد مواجهیم، میخواهیم این تجدیدنظر را داشته باشیم نه از سر اینکه فمنیستها و غربیها خوششان بیاید. درست است که این کرامت تفسیر پذیر است اما باید ادله بیاوریم و قرائن ارائه دهیم که آن ظن نوعی را در انسان تقویت میکند که حقوق زن ناشی از کرامت اوست. وقتی به وسیلۀ این قرائن یک مناط کلی به دست آمد، آنوقت تمام احکام با این ضابطۀ کلی باید سنجیده شود. مثال دیگر درمورد اذن پدر برای ازدواج دختر است. قبول که دختر غیر رشید مثلا ۱۵ ساله نیاز به اذن پدر برای ازدواج دارد اما درمورد دختر باکرۀ رشیده اختلاف نظر فقهی وجود دارد. برخی میگویند چون باکره است همچنان نیاز به اذن پدر دارد که نظر مشهور همین است و در قانون هم همین آمده. برخی فقها مثل شهید ثانی میگویند دختر رشیدۀ باکره نیاز به اذن پدر ندارد و این فتوا تماماً با آن بحث کرامت که گفتیم سازگار است. نه تنها بررسی کنیم کدام دو حکم با کرامت زن مخالف است یا خیر بلکه حتی ببینیم کدام به کرامت نزدیکتر است. الان در این بحث چه بسا بتوان گفت که عدم اذن پدر برای ازدواج دختر باکرۀ رشیده به کرامت زن آزاد مسلمان نزدیکتر است، پس اذن ولی نیاز نیست.
